Yine rüyamda Baki’yi gördüm

دیدم مثل مشهد خیلی چلچراغه

الهی تعبیر شه به زودی

خوابی که بقیع با ایوون و رواقه

تو خواب میدیدم چهار تا گنبد و مناره

صاحب الزمون ضریحو رو قبرا میذاره

باب الحسنش بهشتیه که رو زمینه

قال الصادق از رو منبراش چه دلنشینه

سقاخونه اش تو صحن سجاد

پنجره فولاد و یه زائر

که نشسته زار و پریشون

توی صحن امام باقر

عجل فرج مولانا یا الله یا الله ...

غروب و قلبم بی قراره

آه از این مدینه خون کرده دلم رو

خدایا من آروم نمیشم

حتی اون روزی که میسازم حرم رو

چشمام همیشه بارونیه توی مدینه

هی آه میکشم آه واسه زخمای سینه

با چشمای دل روضه ها رو میشه ببینی

توی گوشمه ناله یا فضه خذینی

مدینه مادرم رو کشتن الهی از غمش بمیرم

من نه تنها آروم نمیشم انتقامش رو هم میگیرم

ما منتقم زهراییم ما منتقم زهراییم ...