Ben ömür boyu mutlu gün görmemişim.

همه دردا رو با جون خریدن

به یاد مادر آه از دل کشیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

وا امّاه وا امّاه ...

توی خونه بدون هم زبون و

توی کوچه همش زخم زبون و

پای منبر همش طعنه شنیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

وا امّاه وا امّاه ...

کی میدونه چه راضی مونده پیشم

کی میدونه چرا آروم نمیشم

کی میدونه چرا موهام سفیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

وای مادر وای مادر ...

من و مادر یه روز نزدیک خونه

توی راه کوچه باریک خونه

یه دفعه دشمنامون سر رسیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

وای مادر وای مادر ...

مادرم خسته بود و پر شکسته

ولی دشمن میومد دسته دسته

نفسام مثل قلبم میتپیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

وای مادر وای مادر ...

با یه سیلی نهالو بردن از هوش

دوباره شعله ور شد درد پهلوش

گل گوشواره رو از شاخه چیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

دوباره زخم رو قلبم نمک خورد

مادرم پیش چشم من کتک خورد

رگ سرخ حیاتم رو بریدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

وای مادر وای مادر ...

میگرفتم توی سینه ام سرش رو

میتکوندم غبار چادرش رو

میدیدم که پاهام یاریم نمیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

با چشمایی که از گریه شده تار

رد خون رو خودم دیدم رو دیوار

جلو چشمام قد سرو و خمیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

وای مادر وای مادر ...

یه روزی میرسه بی جون و بی حال

میخونه خواهرم بالای گودال

خودم دیدم حسینو سر بریدن

تن داداشمو رو خاک کشیدن

شنیدن کی بود مانند دیدن

اگر کشتن چرا خاکت نکردن

کفن بر جسمت صد چاکت نکردن

اگر کشتن چرا آبت ندادن

تورا زان دُر نایابت ندادن

برادر جان سلیمان زمانی

چرا انگشت و انگشتر نداری

حسین جانم ...